کده


مترادف کده: خانه، سرا، زبانه قفل

معنی انگلیسی:
house

لغت نامه دهخدا

کده. [ ک ُ دَ / دِ ] ( اِ ) ملازه را گویند و آن تکمه مانندی باشد در انتهای کام. ( برهان ). ملاز. لهات. ( صحاح الفرس ). کام. زبان کوچکه. ( یادداشت مؤلف ) :
در جهان دیده ای از این جلبی ؟
کده ای برمثال خرطومی.
معروفی.
|| بمعنی خراش و خراشیدن هم آمده است. ( برهان )( آنندراج ). این کلمه بصورت کُدوه هم دیده شده است. ( از آنندراج ). || کلیدان خانه و باغ و امثال آن را نیز گویند. ( برهان ). || چوبکی که کلیدان بدان بند شود. ( برهان ). چوبکی که در میان قفل چوبین افتد تا بی کلید در وا نشود. ( آنندراج ). چوبکی که به کلیدان دراندازند تا در گشاده نشود. ( صحاح الفرس ) :
در کلیدان نبود سخت کُدَه
باز کردم درون شدم به کده.
طیان.
|| دندانه های کلید.
از آن مثل گذشت که شطرنجیان زنند
شاهان بیهده چو کلیدان بی کده.
عسجدی.

کده. [ ک َدْه ْ ] ( ع اِ ) کوفتی که از سنگ و جز آن رسد چندانکه اثر سخت کند. ج ، کُدوه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خراش و خدشه. ج ، کدوه. ( ناظم الاطباء ).

کده. [ ک ُ /ک َدْه ْ ] ( ع اِ ) آوازی است که ددان را بدان زجر کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کده. [ ک َدْه ْ ] ( ع مص ) سخت زدن که اثر سخت کند. ( از اقرب الموارد ). کوفتن با سنگ و مانند آن چندان که اثر سخت کند. ( ناظم الاطباء ). خراشیدن و کوفتن به سنگ. ( تاج المصادر بیهقی ). || رسیدن چیزی به صورت پس خراشیدن آنرا. ( لغة فی کدح ) ( از ناظم الاطباء ). خراشیدن روی. ( منتهی الارب ). || شکستن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جدا کردن موی سر به شانه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چیره شدن و غالب گردیدن بر کسی. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || چیرگی. ( منتهی الارب ). || رنج دادن غم کسی را. || کسب کردن برای اهل خود در مشقت. ( از اقرب الموارد ).

کده. [ ک َ دَ / دِ ] ( اِ ) کتگ. کت. کث. کذ. کد. کنده. کند. گند. گنده. جَند. جنده. غَند. ( یادداشت مؤلف ).بمعنی خانه باشد همچون بتکده. ( برهان ) :
تکین بدید بکوی اوفتاده مسواکش
ربود تا بردش باز جای و باز کده
یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست
که این سگاله گوه سگ است خشک شده.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پساوندمکان که در آ رکلمه می آیدومعنی جاومکان دهدمانند آتشکده، بتکده، دانشکده، دهکده، ماتمکده، معنی خانه وکدهم میدهد
( اسم ) مزه لهات کام و گلو : [ در جهان دیده ای ازین جلبی کده ای بر مثال خرطومی ] . ( معروفی )
سخت زدن که اثر سخت کند . کوفتن با سنگ و مانند آن چندان گه اثر سخت کند.

فرهنگ معین

(کَ دِ ) (اِ. ) پسوندی است که در آخر بعضی واژه ها معنای جا و مکان می دهد.
(کُ دِ ) (اِ. ) ۱ - زبان کوچک که در ته حلق قرار دارد. ۲ - زبانه قفل ، دندانة کلید.

فرهنگ عمید

۱. جا، محل(در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آتشکده، بتکده، دانشکده، ماتمکده.
۲. [قدیمی] خانه، محل اقامت: چو آمد کنون ناتوانی پدید / به دیگر کده رخت باید کشید (نظامی۶: ۱۱۴۷ ).
۱. (زیست شناسی ) زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد.
۲. چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون: باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۱۹ ).

پیشنهاد کاربران

کده را در دهکده و میکده میبینیم که میتواند از ریشه های زیر آمده باشد
فرضیه یک : کَده - > کَد - > کَت ( مانند کَت و کول که نشان بزرگی می باشد ) - > کُت ( آنچه بزرگان برتن داشتند ؛ امروزه اینکه میگویند کت تنه کیه اشاره به بزرگ بودن دارد ) بنابراین دهکده / میکده میشود ده بزرگ / می بزرگ که برای اولی باور پذیر اما برای دومی تنها میتواند به میکده های بزرگ گفته شود و چون معمولا به هر میخانه ای میکده نمیگفتند بازهم باور پذیر است. پس فهمیدیم کَده با کُت یکی بوده
...
[مشاهده متن کامل]

فرضیه دوم : کَده - > کتی - > گتی ( گیتی ) - > گت - > ( به زبان مازندرانی = بزرگ و خان ؛ پدربزرگ = گت بابا ) - > گات ( god لاتین ) - > که همه نشان از بزرگی دارد حتی در گیتی هم اینو میشه دید پس کَد / کُت / گَت / گات ( گاد= god = خدا ) / گیتی / گاد همگی از هم آمده اند . در خصوص میکده / می در میدان و مو و . . . . . دیده شده و به معنای رونده می باشد پس میکده در اصل به چم جای بزرگیست که مردم در آن جنب و جوش دارند و می ( روان کاو ) مینوشند . به# میدان و مو و می بنگرید.

واژه کده
معادل ابجد 29
تعداد حروف 3
تلفظ [kade]
ترکیب ( پسوند ) [پهلوی: katak] ‹ کد›
مختصات ( کُ دِ ) ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
Kedde/در گویش شهرستان بهاباد مخفف/ کرده /است. مثال، پسرم غلطی ( اشتباهی ) کده شما به بزرگواریتون ببخشد.

بپرس