کدنگ. [ ک ُ دَ ] ( اِ ) کدنگه. چوبی باشد که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند.( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). چوبی که گازران جامه بدان کوبند تا پاک شود. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). کدین. کُدینه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). کودینه. بَیزَر. ( زمخشری ). کدنگه. ( از آنندراج ) : به دار جور تو سر برنهم کدنگ بزن ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه.سوزنی.بیزر...، کدنگ گازران. ( منتهی الارب ). رجوع به کدین و کدینه شود.