کدخدایی

/kadxodAyi/

مترادف کدخدایی: دهبانی، دهداری، کدیوری، ایل بیگی، ریش سفیدی، کدخدامنشی، آقایی، مردی، زوجیت، پیشکاری، ریاست

متضاد کدخدایی: کدبانویی

لغت نامه دهخدا

کدخدایی. [ ک َ خ ُ ] ( حامص مرکب ) کدخدائی. صاحب چیزی.چیزداری. تمکن. تملک : آنچه رسم است که اولیاء عهد را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی ما را [ مسعود را ] فرمود [ محمود ]. ( تاریخ بیهقی ).
کدخداییم را ز دست گشاد
دست بر مال و ملک بنده نهاد.
نظامی.
|| تصدی امور ده. دهبانی. دهداری. ( فرهنگ فارسی معین ). || ریاست طایفه. ( ناظم الاطباء ). ریاست قبیله یا عشیره. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ریاست خانه.( یادداشت مؤلف ). مرد خانه بودن. آقای خانه بودن. مقابل کدبانویی. ( فرهنگ فارسی معین ). || ریاست صنف ( اصطلاح صفویه ). || ریاست محله. || نگهبانی شهر. اداره امور شهر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کزین پس نیابی تو از بخت بهر
بمن چون دهی کدخدایی شهر.
فردوسی.
|| تصدی اداره یا سازمان دولتی. || پیشکاری بزرگان. ( فرهنگ فارسی معین ). عمیدی. صاحب اختیاری. شغل پیشکاری و سرپرستی و مباشرت امور خاص بزرگان مانند کارهای محاسباتی و ملکی و سپاهی آنان : ولایت به قحبی حاجب سپرد و کدخدایی او بوعلی شاد را داد. ( تاریخ سیستان ). فتیک خادم و بوالحسن کاشی آمدند باغلامی پانصد آراسته با کمرها و سلاح تمام و پذیره او [ طاهربن بوعلی ] برفتند امیر خراسان گفت کدخدایی این است که ابوالحسن کاشی و فتیک خادم امیر طاهر را کرده اند که بیستگانی همی ستدند و لشکر او نگاه داشتند. ( تاریخ سیستان ). و بیاید در تاریخ بعد از این سخت مشبع آنچه رفت و سالاری تاش و کدخدایی دو عمید.( تاریخ بیهقی ). وی را ناچار باید کدخدایی داد که شغلهای خاصه وی را اندیشه دارد. ( تاریخ بیهقی ). شغل کدخدایی به سهل عبدالملک دادند. ( تاریخ بیهقی ). گفت [حضرت رضا ] یا امیرالمؤمنین فضل سهل بسنده باشد که وی شغل کدخدایی مرا تیمار داد. ( تاریخ بیهقی ). طاهررا نامزد کرده بود سلطان تا سوی ری رود به کدخدایی لشکری که بر او سپاهسالار تاش فراش است. ( تاریخ بیهقی ).
همه چیزی ز روی کدخدایی
سکون برتابد الاّ پادشایی.
نظامی.
من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدایی بهلول.
سعدی.
|| مهتری. سروری. بزرگی :
ترا کدخدایی و دختر دهم
همان ارجمندی و افسر دهم.
فردوسی.
کدخدایی خدایی است برنج
خاصه آن را که نیست نعمت و گنج
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - مرد خانه بودن آقای خانه بودن مقابل کد بانو یی ۲ - تصدی امور ده دهبانی دهداری . ۳ - ریاست قبیله یا عشیره . ۴ - ریاست صنف ( صفویه ) . ۵ - ریاست محله . ۶ - نگهبانی شهر ادار. امور شهر . ۷ - تصدی اداره یا سازمانی دولتی . ۸ - پیشکاری بزرگان . ۹ - وزارت . ۱٠ - پادشاهی سلطنت . ۱۱ - شوهر بودن زوجیت . ۱۲ - داماد بودن دامادی . ۱۳ - مجامعت آرمش : [ اگر بنا گاه کدخدا یی واقع شود فی الحال غسل میکرده اند و اگر بی پروا یی کنند بمرض گرفتار میشده اند ] . ( قندیه ) ۱۴ - اقتصاد صرفه جویی : [ امساک از کدخدا یی مدان ] . ( مرز بان نامه . امثال و حکم دهخدا ) . ۱۵ - عمل کدخدا .

پیشنهاد کاربران

بپرس