کدخدای

لغت نامه دهخدا

کدخدای. [ ک َ خ ُ ] ( اِ مرکب ) کدخدا. رجوع به کدخدا شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کدخدا . توضیح بمعنی پادشاه : [ کیومرث شد بر جهان کدخدا ی نخستین بکوه اندرون ساخت جای ] .

پیشنهاد کاربران

میرده ؛ دهباشی. ( ناظم الاطباء ) . دهبان. کدخدا.
مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا :
مرا پارسائی بیاورد خرد
بدین پرهنر مهتر ده سپرد.
فردوسی.
نهانی به پالیزبان گفت شاه
که از مهتر ده گل مهر خواه.
فردوسی.
نگویم که جز مهتر ده بدم.
فردوسی.
ره به تو یابند و تو ره ده نه ای
مهتر ده خود تو و در ده نه ای.
نظامی.
کدخدای: در پهلوی کتک خوتای katak xwatay بوده است .
دکتر کزازی در مورد واژه ی کدخدای می نویسد : ( ( کدخدای در واژه به معنی سرور سرای است در زبان پهلوی اشکانیان " کتک خوتایان" یا " کذک خوتایان" خوانده میشده اند. در پارسی، در معنی سرپرست و سالار و بزرگ ِتیره و دودمان نیز به کار می رود . افزون بر آن ، "کدخدای" دربرابر "کدبانو "واژه ای است ویژه در اختر شماری. این واژه اختر شناختی، با دگرگونی بسیار آوایی در ریخت colcodea در لاتین نیز کاربرد یافته است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ابر ده و دو ، هفت شد کدخدای؛
گرفتند هر یک، سَزاوار ، جای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 191 )

بپرس