کدح

لغت نامه دهخدا

کدح. [ ک َ ] ( ع اِ ) خراش. یقال : به کدح ، ای خدش. و قیل الکدح اکثر من الخدش. ج ، کُدوح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کردار خواه شر باشد و یا خیر. || کوشش و کسب.( ناظم الاطباء ). و رجوع به کدح در معنی مصدری شود.

کدح. [ ک َ ] ( ع مص ) کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کار کردن. ( ترجمان جرجانی ص 81 ) ( زوزنی ). || خراشیدن روی را یا بوجهی معیوب ساختن یا تباه گردانیدن آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خراشیدن. ( زوزنی ). || ورزیدن برای عیال خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسب. ( اقرب الموارد ). || شانه کردن موی سر را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کوشش نمودن و کردن کاری را برای ذات خود خیر باشد یا شر. کار کردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کَادِحٌ: تلاشگری که به نفس نفس افتاده(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
. راغب کدح را سعی توأم با رنج گفته است در نهج البلاغه خطبه 127 فرموده: «وَ رُبَّ کادِحٍ خاسِرٌ» ای بسا رنجبر که زیانکار است منظور کسی است که فقط برای دنیا تلاش می‏کند. ضمیر «مُلاقیةِ» راجع است به «رَبِّکَ» گفته‏اند تعدی با «اِلی» می‏فهماند که معنای سیر به کدح تضمین شده یعنی ای انسان تو توأم با تلاش و رنج به سوی پروردگارت روانی و او را ملاقات خواهی کرد پس از آن آمده «فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ...» پس انسان اعم از نیکوکار و بدکار با یک زندگی پر تلاش و رنج به سوی خدایش روان است و عاقبت به راحتی یا عذاب خواهد رسید. این کلمه دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس