که این شیربازو گو پیلتن
چه مردست و شاه کدام انجمن.
فردوسی.
تو زین چارگوهر کدامی بگوی دلم را ره شادمانی بجوی.
فردوسی.
وزان پس ببازارگان گفت شاه که اکنون سپه را کدام است راه.
فردوسی.
بدو گفت فرخ کدام است مردکه دارد دلی شاد و بی باد سرد.
فردوسی.
کدام است گرد کنارنگ دل بمردی سیه کرده در جنگ دل.
فردوسی.
با بتانی که می ندانم گفت که از ایشان هوای من به کدام.
فرخی.
حاجب را بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است ؟ ( تاریخ بیهقی ).کدام روز که پیش درتو خاقانی
شهیدوار به خونابه در نمی گردد.
خاقانی.
دانی کرم کدام بود آنکه هر چه هست بدهی به هر که هست و نخواهی جزای خویش.
خاقانی.
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد.
مولوی.
آن کس که چو من نیست در این شهر کدام است.مولوی.
کدام چاره سگالم که در تو در گیردکجا روم که دل من دل از تو بر گیرد.
سعدی.
حور از بهشت بیرون ناید تو از کجائی مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی.
سعدی.
میخواره و سرگشته و رندیم و نظربازوانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است.
حافظ.
جانا کدام سنگدل بی کفایت است کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد.
حافظ.
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام بیشتر بخوانید ...