خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش.
اوحدی ( از آنندراج ).
|| صدای خنده را نیز گفته اند. ( برهان ). صدای خنده بلند. ( آنندراج ). آواز و صدای خنده. ( ناظم الاطباء ) : از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
سنائی.
چونکه درد و شور او بسیار شدهر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
مولوی.
کخکخ. [ ک ُ ک ُ] ( اِ ) حراره بود و حال صوفیان. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). حراره. ( لغت نامه حافظ اوبهی ). قول. تصنیف ترانه. زجل. موشح. موشحه. شرقی. عروض البلد. قوما.ملعبه. کاری. موالیا. ( یادداشت مؤلف ) :
آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار .
حقیقی صوفی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
کخکخ اندر سماع چیست خری
چک چک اندر چراغ چیست تری.
سنائی.
|| بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده. ( برهان ). حرارت و گرمی. ( ناظم الاطباء ). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته. ( از یادداشت مؤلف ).کخکخ. [ ک ِ ک ِ ] ( اِ صوت ) کلمه ای است که آنرا در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به کخ شود.