کجم

لغت نامه دهخدا

کجم. [ ] ( اِ ) کجب. حصرم. ( از تحفه حکیم مؤمن ). || در تاریخ بخارا ( تألیف نرشخی ص 33 چ 1 و ص 38 چ 2 ) این کلمه آمده است اما جای دیگر این کلمه را نیافتم. بمناسبت صفت خرگاهی ( یعنی چتری ) بودن آن بعید نمی نماید که بمعنی نارون باشد: «و مهمانخانه های مصور و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کجم خرگاهی بوده ». ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کجب . حصرم .

پیشنهاد کاربران

بپرس