کجا

/kojA/

معنی انگلیسی:
whither, where, whereabouts, wherever

لغت نامه دهخدا

کجا. [ ک ُ ] ( ق ) ( از ک ُ ( استفهام ) + جا ) از ادات پرسش است و در مقام سؤال از مکان بکار برند.کدام جا. ( برهان ) ( آنندراج ). کدام جای. کدام مکان. ( یادداشت مؤلف ). کدام موضع. کدام محل. اَین َ. ( ترجمان القرآن ). چه جا. ( فرهنگ فارسی معین ) :
از آن پس که تن جای گیرد به خاک
نگر تا کجا باشد این جان پاک.
فردوسی.
بباید شما را کنون گفت راست
که آن بی بها اژدهافش کجاست.
فردوسی.
باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری...
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری.
منوچهری.
تدبیر آن است که... و کسان گماریم تا تضریبها می سازند و آنچه ترکان و این دو سالار گویند فراختر زیادتیها می کنند و بازمی نمایند تاحال کجا رسد. ( تاریخ بیهقی ).
ندانم کجا دیده ام در کتاب
که ابلیس را دید مردی بخواب.
سعدی.
دیگر به کجا می رود آن سرو خرامان
چندین دل صاحب نظران دست به دامان.
سعدی.
صورت ظاهرش پاکیزه و صورت حالش پریشان پرسید از کجایی و بدین جایگه چگونه افتادی. ( گلستان ).
ای که گفتی مرو اندرپی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی.
سعدی.
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن بت عاشق کش عیار کجاست.
حافظ.
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده مقام
خیر مقدم ، چه خبر، دوست کجا، راه کدام.
حافظ.
سِرِّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.
حافظ.
کجا روی همی ای دل بدین شتاب کجا.
حافظ.
باز پرسید از کجاها میرسی
کرد از احوال او پرسش بسی.
اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
دل درون سینه و ما رو بصحرامی رویم
کعبه مقصد کجا و ما کجاها می رویم.
صائب.
- تا کجاها ؛ تا چه اندازه ( زیاد ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
آرزوی بوسه در دل خون شود عشاق را
گر بگویم چهره او تا کجاها نازکست.
صائب ( از آنندراج ).
|| کو. کجاست. چه شد. ( یادداشت مؤلف ) :
ز پایت که افکند و جایت که جست
کجا آن همه حزم و رای درست.
فردوسی.
کجا آن یلان و کیان جهان
از اندیشه دل دور کن تا توان.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کلمه استفهام برای جا، کدام جا، چه جا، چه محل، درچه محل، وبه معنی کی وچه وقت، چطور، چگونه
۱ - کلمه ایست دال بر استفهام چه جا کدام جا : [ بباید شما را کنون گفت راست که آن بی بها اژدها فش کجاست ۲ ] ? - گاهی بجای ( که ) ربط آید : [ نگه کن کجا آفریدون گرد که از پیر ضحاک شاهی ببرد ... ] . ۳ - ( موصول ) بمعنی [ که ] آید : [ ز کار آگهان آکهی یافتم بدین آگهی تیز بشتافتم ] . [ کجا از پس پرده پوشیده روی سه پاکیزه داری توای نامجوی . ] ۴ - چگونه چطور : [ ترا چنانکه تویی هر نظر کجابیند ? بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک ] . ( حافظ ) ۵ - انکار را رساند کی : [ من کجا این کار را کردم ? ] : [ گر زکوی وصل تو یاد آمدی دل کجا از غم بفریاد آمدی ] . ۶ - آنجا که هر کجا که : [ روان گشت و دل خسته از روز گار همی رفت گریان سوی مرغزار ] [ کجا نامور گاو بر مایه بود که رخشنده بر تنش پیرایه بود ] . یا آن کجا . بحای [ آنچه ] آید : [ بنزد سیاوش خرامید زود برو برشمرد آن کجا رفته بود ] . یا هر آن کجا . هر جا : ( بجز بخدمت تو بنده انتما نکند هران کجا که پژوهش کنند اصل و نژاد ) . ( کمال اسماعیل ) یا هر کجا. هر جا : [ هر کجا باشد پیدا یش میکنم ] . [ هر کجا تو با منی من خوشدلم ] . ( مثنوی ) توضیح : ۱ - گاه [ کجا ] را جمع بندند : از کجا ها از چه جایها : [ باز پرسید از کجا ها میرسی کرد از احوال او پرسش بسی ] . ( اسیر هیجی ) توضیح ۲ - برای فرق [ کجا ] و [ کو ] . یا تا کجاها . تا چه اندازه ( زیاد ) : [ آرزو ی بوسه در دل خون شود عشاق را گر بگویم چهر. او تا کجا ها ناز کست . ] ( صائب )

فرهنگ معین

(کُ ) (ق استفهام ، ادات پرسش ) کلمه ای است دال بر استفهام ، چه جا، کدام جا.

فرهنگ عمید

۱. کلمۀ استفهام برای پرسش از مکان، کدام محل؟: صلاح کار کجا و من خراب کجا / ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا (حافظ: ۲۰ ).
۲. (قید ) به معنای استفهام انکاری به کار می رود، چه زمانی؟.
۳. (قید ) به صورت مکرر برای بیان دوری دو چیز به کار می رود.
۴. (اسم ) جا، مکان: آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (حافظ: ۵۶۰ ).
۵. (قید ) [قدیمی] چگونه، چطور: مگو که دهر کجا خون خورَد که نیست دهانش / ببین به پشه که زوبین زن است و نیست کیا (خاقانی: ۸ ).
۶. (حرف ) [قدیمی] که: کسی را کجا چون تو کهتر بُوَد / ز دشمن بترسد سبک سر بُوَد (فردوسی۲: ۲/۱۰۷۵ ).
۷. (حرف، قید ) [قدیمی] زیرا: بر افراسیاب این سخن مرگ بود / کجا پشت خویش او بدیشان نمود (فردوسی: ۴/۲۲۳ ).
۸. (حرف، قید ) [قدیمی] چنان که: چنان کرد باغ و لب جویبار / کجا موج خیزد ز دریای قار (فردوسی: ۳/۳۰۴ ).
۹. [قدیمی] چه: به هومان بگفت آن کجا رفته بود / سخن هر چه رستم بدو گفته بود (فردوسی: ۲/۱۸۳ ).

واژه نامه بختیاریکا

کُ چُنُو؛ کُجِه؛ کُچِنُو؛ کُیِه

مترادف ها

where (قید)
هر کجا، اینجا، از کجا، چه جا، کجا، جایی که، در کجا، در جایی که، در کدام محل، در کدام قسمت، در چه موقعیتی، از چه منبعی

whither (قید)
کجا، بکجا، بکدام نقطه، بکدام درجه

فارسی به عربی

حیث

پیشنهاد کاربران

کِجا در شاهنامه فردوسی:
کِجا را مانند چیزی که در بین بسیاری معمول است کُجا نخوانید کِجا به کسر کاف کوتاه شدهء"جایی که" هست که پس و پیش آمده, مانند :
کِجا بیور از پهلوانی شمار
بود بر زبان دری ده هزار
...
[مشاهده متن کامل]

حکیم فردوسی
یعنی: جایی که بیور در شمارگان زبان فارسی پهلوی معنی ده هزار دارد.
در این بیت دیگر کِجا نیست و کُجا باید خوانده شود:
فرود آمد از باره بوسید خاک
بگفت آن کُجا دید و بشنید پاک
حکیم فردوسی
یعنی: از اسب پایین آمدو خاک را بوسید و جایی که دیده و شنیده بود را همه باز گفت.
در اشعار شاهنامه فردوسی همه کِجا نیستند و برخی از آنها کُجا هستند باید دقت کنید که همه را کِجا نخوانید.

هرجا ، به هر سو
چو از کاخ آمدی بیرون به صحرا
کجا چشم افکنی دیبای شاهی است
واژه کجا کاملا پارسی و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود حیث این واژه یعنی کجا صد درصد پارسی است
منابع ها. فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
کجا به عربی یعنی أین
مثال أین انت یعنى تو کحا هستی
أین ( فصیحة )
وین ( لهجة عامیة )
کی - آنچه
کُجا : تحریف کو ( کدام ) / جا ( مکان ) کدام مکان.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کُجا " می نویسد : ( ( کُجا در پهلوی واژه ی آمیغی ( مرکب ) است از دو پاره کو kū / گیاگ gyāg ( = جا ) ساخته شده است ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )
در بیت زیر کجا در معنی " هر جا " آمده است :
به ایران همه خوبی از داد اوست
کجا هست مردم همه یاد اوست
( همان، ص 227. )

بپرس