کج مزاج. [ ک َ م ِ ] ( ص مرکب ) تندخوی. || نادان. احمق. || لجوج. ستیزنده. ( ناظم الاطباء ). || بدمزاج. بدذوق. بدسلیقه. ( فرهنگ فارسی معین ) : تو گر کژدم مزاجی لقمه خور پاک رها کن کج مزاجان را به خاشاک.امیرخسرو ( از آنندراج ).
( صفت ) بد مزاج بد ذوق بد سلیقه : [ تو گر کژدم مزاجی لقمه خور پاک رها کن کج مزاجان را بخاشاک ] . ( امیر خسرو )