کثیف کردن


برابر پارسی: آلودن

معنی انگلیسی:
befoul, besmear, besmirch, contaminate, defile, defilement, dirty, mess, smudge, soil, track, to make dirty, to soil, to pollute

لغت نامه دهخدا

کثیف کردن. [ک َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ستبر و غلیظ و انبوه کردن. || آلوده کردن چیزی به کثافت. ناپاک کردن.

فرهنگ فارسی

ستبر و غلیظ و انبوه کردن یا آلوده کردن

مترادف ها

soil (فعل)
کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن، چرک شدن، خاکی کردن

besmear (فعل)
الودن، ملوی کردن، اندودن، رنگ کردن، کثیف کردن

bedraggle (فعل)
کثیف کردن، روی زمین کشیدن و چرک کردن

slub (فعل)
کثیف کردن

dirty (فعل)
کثیف کردن

befoul (فعل)
کثیف کردن، چرکین کردن، الوده کردن

bemire (فعل)
کثیف کردن، گل الود کردن

slubber (فعل)
کثیف کردن، لک کردن، سرهم بندی کردن، کثافت

smutch (فعل)
کثیف کردن، الوده کردن، لکه دار کردن

فارسی به عربی

تربة , قذر , لوث

پیشنهاد کاربران

بپرس