کثیب

لغت نامه دهخدا

کثیب. [ ک َ ] ( ع اِ ) توده ریگ بدان جهت که ریزان و مجتمع است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). توده ریگ گرد آمده و بلندشده. ( غیاث اللغات ). توده ریگ. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ). ج ، اَکثِبَة، کُثُب ، کُثبان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) ثوب کثیب ؛ جامه نیک بافته. ( مهذب الاسماء ).

کثیب. [ ک َ ] ( اِخ ) موضعی است به کرانه دریای یمن. || دو ده است به بحرین. ( منتهی الارب ). قریه ای است از بنی محارب بن عمروبن ودیعة از عبدالقیس در بحرین. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

انبوه و ستبر

فرهنگ عمید

=ریگزار

پیشنهاد کاربران

شن زار
ریگ زار
تپه ماسه ای
رحمش آمد گفت هین زوتر روید
چند یاری سوی آن کثبان دوید
سوی کثبان آمدند آن طالبان
بعد یکساعت بدیدند آنچنان
✏ �مولانا�
تل، پشته

بپرس