کثح

لغت نامه دهخدا

کثح. [ک َ ] ( ع مص ) آشکار کردن سرین خود را. || خاک افکندن باد بر کسی. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || بردن از مال چندانکه خواستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || فراهم آوردن چیزی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). جمع کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || پراکنده نمودن. از لغت اضداد است. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس