کثاء
لغت نامه دهخدا
کثاء. [ ک َث ْثا ] ( ع ص ) انبوه : لحیة کثاء؛ ریش انبوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ریشی بسیارموی. ( مهذب الاسماء ).
کثاء. [ ک َث ْءْ ] ( ع مص ) بر سر آب برآمدن شیر و آب خالص در تحت آن ماندن. || کف برآوردن دیگ. || کفک از دیگ برگرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || روییدن گیاه یا ستبر و درشت گردیدن و دراز شدن آن. || انبوه گردیدن و درپیچیدن گیاه. ( منتهی الارب ). ستبر گردیدن و درپیچیدن کشت. ( از اقرب الموارد ). || دراز و بسیار گردیدن ریش. || رستن موی و پشم شتر. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید