لغت نامه دهخدا
کث. [ ک ُث ث ]( ع ص ، اِ ) ج ِ اَکَث . رجوع به اکث شود. || ج ِ کَثّاء. ( اقرب الموارد ). رجوع به کَثّاء شود.
کث. [ ک ُث ث ] ( ع ص )گروه بسیار. قوم کث. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
کث. [ ک َث ث ] ( ع مص ) انداختن پلیدی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) .
کث. [ ک َ ] ( پسوند ) ( مزید مؤخر امکنه ) کلمه ای است که مانند کند، قند، کت ، غن ، جان ، کان ، گان ، خان و قان در آخر اسامی شهرها و شهرکها و قصبه هایی چون : اخسیکث ، اسبانیکث ، اسبکث ، بارسکث ، بارکث ، خرغانکث ، بومجکث ، کبوذنجکث ، بلاکث ، تون کث و مانند اینها درآید و ظاهراً معنی شهر یا ده یا قصبه و امثال آن دهد. ( از یادداشت مؤلف ). در ماورأالنهری مرادف کاث ، کت ، کذ، کد بصورت پسوند مکان آید. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کت و کد و کده شود.
کث. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است میان راه شیرازبه سیرجان. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 162 ).
فرهنگ فارسی
انداختن پلیدی را
پیشنهاد کاربران
کاربر/استاد. حدّاد عادل/ پیشنهاد بسیار کاربردی ای دادند. ولی نمیدانم من اینجا زیر این واژه چه میکنم!
اگر با نوک زبانتان بکوییم "کُتشِر"، خودتان میدانید چه گفته اید.
بِدرود ( نه زِر زَدَنِ های الکی! )
اگر با نوک زبانتان بکوییم "کُتشِر"، خودتان میدانید چه گفته اید.
بِدرود ( نه زِر زَدَنِ های الکی! )
اگر نوک زبانتان را با دندان های بالا و پایین خود بگیرید، و با همان حالت کلمه ی ( ( . کت. ) ) را بر زبان بیاورید، ( ( . کث. ) ) گفته اید.
( امتحان کنید )
( امتحان کنید )