کتیم. [ ک َ ] ( اِ ) خیک و مشکی را گویند که آب از او مطلقاً تراوش نکند. ( برهان ). مشکی که آب از آن بهیچوجه تراوش نکند. ( ناظم الاطباء ). مشکی که آب از آن تراوش کند. ( آنندراج ). مشک وخیکی که آب از دهانش تراوش کند. ( فرهنگ جهانگیری ) . رجوع به ماده ذیل شود.
کتیم. [ ک َ ] ( ع ص ) کمان از چوب ناشکافته. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کمان سوفار ناکرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || شتر که وقت برنشست بانگ نکند یا عام است. جمل کتیم. ( منتهی الارب ). شتر که بانگ نکند. جمل کتیم. ( اقرب الموارد ). شتر بی صدا و شتری که چون بروی نشینند بانگ نکند. ( ناظم الاطباء ). || درز که گشاده نگردد و آب نزهد از وی. خرز کتیم. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خرز کتیم ؛ درز که آب از او نتراود. ( از اقرب الموارد ). || مشک که از وی آب بیرون نیاید. سقاء کتیم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
کتیم. [ک َ ] ( اِ ) شوره زمین. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). زمین بی ثمر. ( ناظم الاطباء ). کتیر. رجوع به کتیر شود.
کتیم. [ ک َ ] ( ع ص ) مکتوم. پوشیده. پنهان :
خنده ها در گریه پنهان و کتیم
گنج در ویرانه ها جوای کلیم.
مولوی.
بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم ده درم سنگ است یک در یتیم.
مولوی.