کتیع. [ ک َ ] ( ع ص ) ناکس. ( منتهی الارب ). لئیم. ( از اقرب الموارد ). مرد ناکس و لئیم. ( ناظم الاطباء ). || تمام. ( از منتهی الارب ) تام. ( از اقرب الموارد ). حول کتیع؛ سال تمام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) کس. یقال مابه کتیع؛ ای احد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ما بالدار کتیع؛ نیست در خانه کسی. ( ناظم الاطباء ).