کتک کاری کردن


معنی انگلیسی:
fight, struggle

لغت نامه دهخدا

کتک کاری کردن. [ ک ُ ت َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) همدیگر را زدن. ( از لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). زدن یکدیگر را با مشت و کف دست. با یکدیگر آویختن و زدن. زد و خورد کردن. مضاربه کردن. ( یادداشت مؤلف ). کتک زدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : قلندران در جست و جوی آن کلکل و جوالدوزرانی و کتک کاری کرده بودند. ( کنزاللطایف ، از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کتک زدن : [ قلندر ان در جست و جوی آن کلکل و جوالدوز رانی و کتک کاری کرده بودند ] . ( آخر مجموع. رسائل رشید و طواط از رسال. موسوم به کنز اللطائف مکتوب در سن. ۸۴۳ قزوینی )

واژه نامه بختیاریکا

لاش ( کوو ) کِردِن

پیشنهاد کاربران

بپرس