کتعاء

لغت نامه دهخدا

کتعاء. [ ک َ ] ( ع اِ ) داه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کنیز. کنیز دوشیزه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مؤنث اَکتَع. ( اقرب الموارد ). رجوع به اکتع شود. || از اتباع جمعاء است در توکید مؤنث. ( از اقرب الموارد ). در توکید مؤنث گویند: اشتریت الدار جمعاء کتعاء و هذه لک جمعاء کتعاء؛و چون کتعاء از اتباع جمعاء می باشد بر آن مقدم نمی شود. ( ناظم الاطباء ). ج ، کُتَع. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کُتَع شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس