[ویکی نور] کتاب الواحد و الوحدة، اثر فارابی، رسالهای است پیرامون واحد و کثیر که به زبان عربی و در قرن چهارم هجری نوشته شده است.
کتاب، توسط محسن مهدی، تحقیق، مقدمهنگاری و حاشیهنویسی شده است.
کتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در پنج باب، در سیزده فصل، تنظیم شده است.
محقق در مقدمه، به این نکته اشاره نموده است که فارابی، کتاب دیگری به نام «الحروف» داشته که وی، به تحقیق آن پرداخته و در مقدمه آن، متذکر گردیده که بحث واحد و وحدت در این کتاب، ناقص بوده و فارابی آن را در جای دیگری مطرح نموده است. وی معتقد است که شاید اثر حاضر، در واقع جزئی از اجزای کتاب «الحروف» باشد؛ زیرا اسلوب و روش کار مؤلف در هر دو اثر، تقریبا یکسان و مشابه میباشد.
فارابی در باب اول، در فصل اول تا چهارم، معانی مختلف «واحد» را برشمرده و سپس برای روشنتر شدن هریک از این معانی، مفهوم مقابل آنها را نیز توضیح داده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: واحد در جنس، نوع یا عرض؛ واحد بالعدد؛ چیزی که شأنیت انقسام را داراست و چیزی که با ماهیت خویش منحاز و مستقل است.
فارابی در توضیح مفهوم مقابل «واحد» به معنی «منحاز بماهیته» میگوید: این معنای از واحد در مقابل کثیر نیست؛ یعنی نفی آن (غیر منحاز بماهیته)، مستلزم کثرت نیست، بلکه موجب «انحیاز» به ماهیت دیگری اعم از ماهیت اول است؛ بنابراین انحیاز یا تمایز مورد نظر فارابی، نافی امکان اطلاق بر امور کثیر و مستلزم جزئیت نیست و موجود بودن یا به تعبیر دیگر «وجود داشتن» به این معنا، هرچند متمایز بودن شیء را در خود دارد، ولی به معنای نفی اشتراک با غیر نیست. به عقیده فارابی، موجود در این معنا، خود عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند؛ صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهراً فارابی این معنا را به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود، افزوده است. فارابی متذکر میشود که این معنا اخص از «منحاز بماهیة ما علی الإطلاق» است؛ چراکه نمیتواند شامل صورتهای ذهنیای شود که هیچ ما بهازایی در خارج ندارند و یا با ما بهازایشان مطابقت ندارند و در نتیجه کاذب هستند. به همین جهت است که او مفهوم «شیء» را اعم از مفهوم موجود میداند. فارابی در این رساله، چهارمین معنای «واحد» را «منحاز بماهیته» و مساوق «موجود» دانسته است، اعم از اینکه این ماهیت منقسم باشد یا غیر منقسم و همینطور اعم از اینکه خارج از نفس باشد یا متصور در نفس. توجه به این نکته ضروری است که این معنای از «موجود» به دلیل رهایی از قید «فی الخارج» که در کتاب «الحروف» فارابی آمده، مساوق «شیء» هم میشود. هرچند اضافه شدن قید «فی الخارج» به این معنا در کتاب «الحروف» ناشی از نقطه نظر خاصی است، ولی فارابی در برخی دیگر از آثارش مثلاً «آراء أهل المدینة الفاضلة» و «السیاسة المدنیة» معنای مورد نظر در «الواحد و الوحدة» را اخذ و استفاده کرده است.
کتاب، توسط محسن مهدی، تحقیق، مقدمهنگاری و حاشیهنویسی شده است.
کتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در پنج باب، در سیزده فصل، تنظیم شده است.
محقق در مقدمه، به این نکته اشاره نموده است که فارابی، کتاب دیگری به نام «الحروف» داشته که وی، به تحقیق آن پرداخته و در مقدمه آن، متذکر گردیده که بحث واحد و وحدت در این کتاب، ناقص بوده و فارابی آن را در جای دیگری مطرح نموده است. وی معتقد است که شاید اثر حاضر، در واقع جزئی از اجزای کتاب «الحروف» باشد؛ زیرا اسلوب و روش کار مؤلف در هر دو اثر، تقریبا یکسان و مشابه میباشد.
فارابی در باب اول، در فصل اول تا چهارم، معانی مختلف «واحد» را برشمرده و سپس برای روشنتر شدن هریک از این معانی، مفهوم مقابل آنها را نیز توضیح داده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: واحد در جنس، نوع یا عرض؛ واحد بالعدد؛ چیزی که شأنیت انقسام را داراست و چیزی که با ماهیت خویش منحاز و مستقل است.
فارابی در توضیح مفهوم مقابل «واحد» به معنی «منحاز بماهیته» میگوید: این معنای از واحد در مقابل کثیر نیست؛ یعنی نفی آن (غیر منحاز بماهیته)، مستلزم کثرت نیست، بلکه موجب «انحیاز» به ماهیت دیگری اعم از ماهیت اول است؛ بنابراین انحیاز یا تمایز مورد نظر فارابی، نافی امکان اطلاق بر امور کثیر و مستلزم جزئیت نیست و موجود بودن یا به تعبیر دیگر «وجود داشتن» به این معنا، هرچند متمایز بودن شیء را در خود دارد، ولی به معنای نفی اشتراک با غیر نیست. به عقیده فارابی، موجود در این معنا، خود عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند؛ صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهراً فارابی این معنا را به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود، افزوده است. فارابی متذکر میشود که این معنا اخص از «منحاز بماهیة ما علی الإطلاق» است؛ چراکه نمیتواند شامل صورتهای ذهنیای شود که هیچ ما بهازایی در خارج ندارند و یا با ما بهازایشان مطابقت ندارند و در نتیجه کاذب هستند. به همین جهت است که او مفهوم «شیء» را اعم از مفهوم موجود میداند. فارابی در این رساله، چهارمین معنای «واحد» را «منحاز بماهیته» و مساوق «موجود» دانسته است، اعم از اینکه این ماهیت منقسم باشد یا غیر منقسم و همینطور اعم از اینکه خارج از نفس باشد یا متصور در نفس. توجه به این نکته ضروری است که این معنای از «موجود» به دلیل رهایی از قید «فی الخارج» که در کتاب «الحروف» فارابی آمده، مساوق «شیء» هم میشود. هرچند اضافه شدن قید «فی الخارج» به این معنا در کتاب «الحروف» ناشی از نقطه نظر خاصی است، ولی فارابی در برخی دیگر از آثارش مثلاً «آراء أهل المدینة الفاضلة» و «السیاسة المدنیة» معنای مورد نظر در «الواحد و الوحدة» را اخذ و استفاده کرده است.
wikinoor: کتاب_الواحد_و_الوحدة