کبیسه

/kabise/

برابر پارسی: بهیزک

معنی انگلیسی:
intercalary, leap

لغت نامه دهخدا

( کبیسة ) کبیسة. [ ک َ س َ ] ( ع ص ، اِ ) چاه و جوی انباشته و سر به گریبان کشیده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || زیادتی باشد که منجمان در ماه شباط اعتبار کنند و آن را به عربی فضل السنه خوانند. ( برهان ). || ( در سال شمسی ) آن سال که روزی در وی افزایند و آن از چهار سال سالی باشد. ( مهذب الاسماء ) ( کلمه سریانیه معربه ) چون سالهای یونانی تقریباً سیصد وشصت و پنج روز و ربع باشد پس از هر چهار سال ارباع را جمع کردندی و آن را یک روز شمردندی و آن سال را کبیسه خواندندی. ( مفاتیح العلوم ). به عربی کبیسه و به سریانی کبیشتا است ؛ و آن زیادت یک ماه در پایان سال یا چند روز در ماهی معین است ، برای تعدیل گاه شماری چون مدت سیر یک دوره زمین ( و بقول قدما آفتاب ) 365روز و 5 ساعت و 49 دقیقه و کسریست معمولا سال را 365روز گیرند و کسور مزبور را محفوظ دارند تا در هر 4 سال یک روز حساب کنند و بر روزهای سال بیفزایند تا در جمله 366 روز شود. ( از التفهیم ص 221 و 222 ). طبق قرارداد گاه شماری کنونی معمول در ایران 6 ماه اول سال هر یک 31 روز دارد و 5 ماه دوم هر یک 30 روز و اسفند ماه 29 روز است ( جمع 365 روز ) و بهمان حساب که در بالا گفته شد هر چهار سال یک بار ماه اسفند را 30 روزمحسوب دارند، در این صورت سال را کبیسه گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). به سال آفتاب چهار یک روز یله کنند،تا از وی به چهار سال روزی بحاصل آید، آنگه او را بر روزهای سال بیفزایند تا جمله سیصدوشصت وشش روز شوندو این فعل یونانیان و رومیان و سریانیان و نیز آن قبطیان مصر بود از زمانه اغسطس قیصر ملک روم باز و این سال را به یونانی اولمفیاس خوانند و به سریانی کبیستا و چون به تازی گردانی کبیسه بوداَی انباشته که چهاریکهای روز اندر او انباشته همی آید روزی تمام.و پارسیان را از جهت کیش گبرکی نشایست که سال را به یکی روز کبیسه کنند پس این چهار روز را یله همی کردند تا از وی ماهی تمام گرد آمدی به صد و بیست سال و آنگاه این ماه را بر ماههای سال زیادت کردندی تا سیزده ماه شدی و نام یکی ماه اندر او دوبار گفته آمدی وآن سال را بهیزک خواندندی و سپس نیست شدن ملک و کیش ایشان این بهیزک کرده نیامده است به اتفاق. و اما قبطیان که اهل مصراند این چهار یک روز را پیش از زمانه اغسطس یله کردندی تا از وی سالی تمام حاصل شدی به هزاروچهارصدوشصت سال ، آنگه از جمله سالهای تاریخ یکسال افکندندی زیرا که همان است اگر یکی افکنند یا یکی بر سالها فزایند آنگه دو سال را یکی شمردندی. ( التفهیم ص 221 و 222 و 223 ). || ( در سال قمری ) به اصطلاح یازده روز و یا بالا از سال شمسی که در مقابله قمری زاید می افتد و آن را جمع کرده سال سوم قمری هندی را سیزده ماهه گیرند، به هندی لوند نامند وهر زیادت ایام و ماه که در حساب سال دیگر اقوام افتد آن را در ماهی درج نمایند. ( غیاث اللغات ). و اما اندر سال قمری از آن پنج یک و شش یک روز به سیوم سال روزی تمام شود و روزگار سال سیصدوپنجاه وپنج روز، و از آن چیزکی بماند که از وی افزون است. و از آن دو کسر به ششم سال نیز روزی دوم تمام شود و همچنین تا آن کسر سپری شود به یازده روز [ چون سی سال بگذرد ] و آن سالها که سیصدوپنجاه وپنج روز باشند کبیسه های عرب خوانند، نه از قبل آنکه ایشان بکار همی برند یا بردند ولیکن از جهت خداوندان زیجها که بر سال تازیان شمارها برآرند که بدین کبیسه ها محتاج باشند. ( التفهیم ص 222و 223 ). سال قمری از سال شمسی یازده روز به تقریب پیشتر آید و از این جهت ماههای تازی به همه فصلهای سال همی گردند به قریب سی و سه سال و هر ماهی که نامزد کنی ، او را به هر فصلی یابی و به هر جای از آن فصل و جهودان را اندرتوریة فرموده آمده است که سال و ماه هر دو طبیعی دارند پس ناچار سال را کبس بایست کردن به ماهی که از آن روزها گرد آید که میان سال قمری وسال شمسی اند. و آن سال را که کبس کنند به زبان عبری عِبّور نام کردند و معنیش آبستن بود، زیرا که آن ماه سیزدهم را که بر سال زیادت شد تشبیه کردند به بار زن که افزوده است به شکم او و بدین کبس کردن سال بجای آید از پس آنکه بیشتر شده باشد. و جهودان همسایه عرب بودند اندر یثرب که مدینه پیغامبر است صلی اﷲ علیه و سلم پس عرب خواستند که حج ایشان هم به ذی الحجة باشد و هم به خوشترین وقتی از سال و فراخترین گاهی از نعمت وز جای نجنبد تا تجارت و سفر بر ایشان آسان بود. این کبیسه جهودان بیاموختند نه بر راهی باریک ولیکن بود اندرخورامیان. و آن به دست گروهی کردند به لقب قلامس ای دریای مغ و آن شغل پسر از پدر همی یافت و این شمار نگاه می داشت چون کبیسه خواستی کردن ، و به خطبه اندرگفتی فلان ماه را تأخیر کردم و اگر از ماهی حرام بودی مثلاً محرم ، گفتی محرم را سپوختم و او را حلال کردم زیرا که به سالی که دو محرم بود نخستین حلال باشد. زیرا که چهار حُرم است و آن دیگر که به حقیقت صفر است محرم گردد. و بر این بودند تا آنگه که اسلام آن را باطل کرد به سال دهم از هجرت و این سال حجةالوداع است که پیغامبر علیه السلام جهان را و امت خویش را بدرود کرده است. و هر که ماههای قمری اندر سال شمسی بکار دارد او را چاره نیست از این کبیسه کردن به ماهی قمری. و حرانیان آنک به حران اند و به بغداد به صابیان معروف و ایشان بقیت بت پرستان یونانیان اند همین کبیسه به کار دارند، و لکن مذهب و رای ایشان اندرآن بتحقیق ندانستم هنوز. ( التفهیم صص 223 - 226 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) زیادت یک ماه در پایان سال یا چند روز در ماهی معین برای تعدیل گاه شماری تو ضیح چون مدت سیر یک دور. زمین ( و بقول قدما آفتاب ) ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۹ دقیقه و کسریست معمو سال را ۳۶۵ روز گیرند و کسور مزبور را محفوظ دارند تا در هر ۴ سال یک روز حساب کنند و بر روزهای سال بیفزایند تا در جمله ۳۶۶ روز شود ( التفهیم ) طبق قرار داد گاه شماری کنونی معمول در ایران ۶ ماه اول سال هر یک ۳۱ روز دارد و ۵ ماه دوم هر یک ۳٠ روز و اسفند ماه ۲۹ روز است ( جمع ۳۶۵ روز ) و بهمان حساب که در با گفته شد هر چهار سال یک بار ماه اسفند را ۳٠ روز محسوب دارند در این صورت سال را کبیسه گویند .
چشمه ایست در جانبی از دشت سماوه نزدیک هیت

فرهنگ معین

(کَ س ) [ ع . کبیسة ] (اِ. ) سالی که به جای ۳۶۵ روز ۳۶۶ روز باشد این اتفاق هر چهار سال یک بار می افتد.

فرهنگ عمید

سالی که طبق قاعدۀ نجومی یک روز به ماه آخر آن اضافه شود که هر چهار سال یک بار اتفاق می افتد و در آن مازاد ۳۶۵ روز را که ۵ ساعت و ۴۹ دقیقه است جمع کرده و یک سال را ۳۶۶ روز می گیرند.

دانشنامه عمومی

کبیسه (شهر). کبیسه ( به عربی: کبیسة ) یک منطقهٔ مسکونی در عراق است که در استان انبار واقع شده است. [ ۱]
عکس کبیسه (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

intercalary (صفت)
اضافی، افزوده، زائد، کبیسه، اندر جاه

پیشنهاد کاربران

کبیسه: همتای پارسی این واژه ی عربی این است:
وهیجک vahijak ( پهلوی )
Leap year

بپرس