چون ارقم از درون همه زهرند و ز برون
جز کبش رنگ رنگ و شکال شکن نیند.
خاقانی.
وهم در روز حرکت کبشی کوهی در میانه راه پیش آمد و جوانان جویای نام در حال آنرا به تیر زدند. ( جهانگشای جوینی ).- کبش فدی ؛ گوسفند قربانی. ( از آنندراج ). گوسفندی که جبرائیل به امر خدا برای ابراهیم آورد تا بجای اسماعیل ذبح کند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
همتش را سپهر فرش بساط
دولتش را زمانه کبش فدی .
ابوالفرج.
نقش او پر گیاه کبش فدی صدق اﷲ در دو گوش ندی.
( حدیقه ).
کبش مغرور چراگاه بهشت است هنوزباش تا داغ فدی درنهدش اسماعیل.
اسماعیل ( از آنندراج ).
جان کبش فدی کن آن مکان رابر ضابطه خلیل والا.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
|| مهترقوم و سردار آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سید قوم. قائد ایشان و گفته اند منظورالیه در ایشان. ( از اقرب الموارد ). || نام دیگر برج بره یعنی حمل است. ( مفاتیح العلوم ). || آلتی از آلات جنگ که در حصار بکار می رود و بر دیوارهای استوار پرتاب میگردد. ( اقرب الموارد ). از آلات جنگ که در هدم باره ها بکار می رود. ( متن اللغة ). قسمی از منجنیق. ( ناظم الاطباء ). قوچ جنگی و آن نوعی دبابه بوده با این فرق که چیزی مانند سر قوچ داشته و مردان جنگی در داخل آن جای می گرفتند. قوچ جنگی مانند دبابه برای خراب کردن برجها بکار می رفته است به این قسم که سر قوچ بوسیله طناب و قرقره هایی که به سقف آویخته بود محکم بسته می شد و مردانی که توی قوچ جنگی جا داشتند و آنها که در پشت بودند سر قوچ را جلو و عقب می بردند و بدیوار برج می زدند تا آن را خراب کنند. ( تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه علی جواهرکلام سال 1333 ج 1 ص 182 ). || دریئة و آن سنگی بزرگ است که روی دیوارگذارده می شود. و منه ُ بنی سوراً حصیناً و وثقه بالکبوش. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...