کبروی

لغت نامه دهخدا

کبروی. [ ک َ ] ( اِخ ) نام دهقانی معاصر با بهرام گور وی بهرام را از ده میوه و گل به ارمغان آورد، آنگاه در بارگاه شاه به یاد شاه بهرام جام می برگرفت و درکشید و چون مست گشت از میان گروه به هامون تاخت و بر دامن کوهی در سایه داری بخفت. کلاغی سیاه از کوه درآمد و چشم او بکند چون خبر وی به بهرام آوردند فرمان داد که از می و میخوارگی دست باز دارند و می در جهان حرام گشت. ( از شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 7 ص 2132 و 2133 ) :
همین مه که با میوه و بوی بود
ورا پهلوی نام کبروی بود.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

دهقانی معاصر بهرام گور : [ همین مه که با میوه و بوی بود ورا پهلوی نام کبروی بود . ] ( شا. بخ . ۲۱۳۲ : ۷ )

دانشنامه آزاد فارسی

کَبْروی
در شاهنامۀ فردوسی، دهقانی ایرانی و مِی خواره که برای بهرام گور و سپاهش بارهای میوه و گل آورد و در پیشگاه بهرام نیز ادعا کرد که شراب او را دگرگون نمی کند؛ پس چندان مِی نوشید که چون از نزد بهرام رفت در راه به خوابی سنگین فرو رفت. کلاغی چشم های کبروی را برکند و سپیده دم روز دیگر مرده اش یافتند. چون این خبر به بهرام رسید فرمان داد تا نوشیدن شراب را حرام کنند. این فرمان یک سال جاری بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس