کبایر. [ ک َ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) کبائر. ج ِ کبیرة، بمعنی گناه بزرگ. ( از اقرب الموارد ) : و سیاست او چندان بود که گناهی نه از کبایر حوالت به نعمان بن المنذر کردند... فرستاد تا ناگاه او را در میان باد بگرفته و بیاوردند... ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ). بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم.
سعدی.
و رجوع به کبیرة شود.
فرهنگ فارسی
گناهان بزرگ ( اسم ) جمع : کبیره گناهان بزرگ : [ بر حرف معانی خط عذری نکشید یم پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم ] . [ سعدی ] یا اهل کبایر . گناهکار ان : [ بدانکه شیطان اهل کبایر را براهی باطل دعوت کرد ] . ( جوامع الحکایات . نسخ. خطی کتابخان. ملی پاریس ) .