از آن فروزی آتش همی برزم اندر
که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب.
مسعودسعد.
چه آتش است حسامت که چون فروخته شدبدو دل و جگر دشمنان کنند کباب.
مسعودسعد.
احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغتخت سلاطین زگال گرده شیران کباب.
خاقانی.
نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... ( گلستان ). || کنایه از آزار دادن. || رنجانیدن. ( بهار عجم ) ( آنندراج ).