حسن می خواهند مستان را به شمع و گل چه کار
هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
اگر قبول نداری که بی تو چون داغم بیا به سینه سوزان من کباب انداز.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
اگر چه عشق نداردز من فسرده تری توان به سینه گرمم کبابها انداخت.
میرزا صائب ( از بهار عجم ).