ای بخود مشغول گشته چون نبات
چیست نزد تو خبر زین کاینات ؟
ناصرخسرو.
بنگر اندر لوح محفوظ ای پسرخطهاش از کاینات و فاسدات.
ناصرخسرو.
جوف فلک تا کنون پر نشد از کاینات از هنر شهریار پر شد اکنون فلک.
خاقانی.
زیرنشین علمت کاینات ما بتو قائم چو تو قائم بذات.
نظامی.
اول و آخر بوجود و صفات هست کن و نیست کن کاینات.
نظامی.
کفر از آن خاست که در کاینات کوکبه زلف تو تأثیر کرد.
عطار.
گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کاینات.
سعدی.
- سرور کاینات ؛ کنایه از حضرت محمد ( ص ) است : در خبر است از سرور کاینات ومفخر موجودات و... محمد مصطفی... ( گلستان ).- کاینات ِ جو ؛ حوادث که در هوا و زمین پیدا آید چون رعد و برق و تولد فلزات و مانند آنها.