لغت نامه دهخدا
کاکنی. [ ک َ ] ( اِخ ) محمدبن علی بن احمدبن ابی اللیث صکاک کاکنی. از امام یوسف بن حیدربن لقمان خمیثنی حدیث شنید. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 22 ).
کاکنی. [ ک َ ] ( اِخ ) محمدبن محمد کاکنی وی پسر محمدبن علی بن احمد کاکنی بود. از امام یوسف بن حیدربن لقمان خمیثنی حدیث شنید. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 22 ).
دانشنامه آزاد فارسی
کاکْنِی (cockney)
اهالی بومی لندن. بنابر روایتی قدیمی، کاکنی ها در هنگام طنین انداختن صدای ناقوس های کلیسای بو در چیپ ساید به دنیا آمده اند. واژۀ کاکنی به لهجۀ لندنی ها نیز اطلاق می شود، که یکی از ویژگی های برجسته اش زبان عامیانه و قافیه دار خاص آن ها است.
اهالی بومی لندن. بنابر روایتی قدیمی، کاکنی ها در هنگام طنین انداختن صدای ناقوس های کلیسای بو در چیپ ساید به دنیا آمده اند. واژۀ کاکنی به لهجۀ لندنی ها نیز اطلاق می شود، که یکی از ویژگی های برجسته اش زبان عامیانه و قافیه دار خاص آن ها است.
wikijoo: کاکنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید