کاژ


مترادف کاژ: احول، کاچ، کژبین، لوچ، کاج

لغت نامه دهخدا

کاژ. ( ص ) لوچ و احول. کاج. کج بین. کژبین. دوبین. ( ناظم الاطباء ) :
به یک پای لنگ و به یک دست شل
به یک چشم کور و به یک چشم کاژ.
معروفی.
ای تیغ زبان آخته بر قافله ژاژ
چشمت بطمع مانده سوی نان کسان کاژ.
ناصرخسرو.
از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین
در جهان مشتی بخیل و کور و کاژ و لال ماند.
سنائی ( از جهانگیری ).
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژ نگر باشد همیشه عقل کاژ.
مولوی.
- کاژچشم ؛ کژچشم. احول.
|| ( اِ ) درخت کاج. ( ناظم الاطباء ). صنوبر. صنوبر صغار. و رجوع به کاج شود. || کاژی. احولی. دوبینی.

فرهنگ فارسی

کاج، کاچ، لوچ، احول، کلاژ
( اسم ) درخت صنوبر کوچک .

فرهنگ معین

(ص . ) لوچ و احول .

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) = لوچ: ای تیغ زبان آخته بر قافلهٴ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو: لغت نامه: کاژ )، به یک پای لَنگ و به یک دست شَل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی: شاعران بی دیوان: ۱۴۲ ).
۲. (زیست شناسی ) = کاج۱

پیشنهاد کاربران

بپرس