کاچکی

لغت نامه دهخدا

کاچکی. ( ق ) کاجکی. کاشکی. کاج. کاچ. کاش. لیت. ( ترجمان القرآن ) :
خوشدل آن شد که باشدش یاری
گر بود کاچکی چنان باری.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

ایکاش
کاشکی
خوشدل آن شد که باشدش یاری
گر بود کاچکی چنان باری
✏ �نظامی�
این بزرگ را بین که عذر این چگونه می خواهد گفت . ای کاچکی من آن کفر بودمی که دینِ اوست .
_ ( تمهیدات عین القضات )