کاچک

لغت نامه دهخدا

کاچک. [ چ َ ] ( اِ ) تارک سر را گویند که فرق سر و میان سر باشد. ( برهان ) :
زخم خوردن بکاچک اندر رزم
خوشتر از طعنه عدو صدبار.
عزیز مشتملی ( فرهنگ نظام ).
|| ( اِ مصغر ) مصغر کاچه که زنخ باشد. ( آنندراج ) :
کاچک و ریشک و ثناخوانی
کبرک و عجبک و سخندانی.
سنائی ( از جهانگیری ).

فرهنگ عمید

فرق سر، تارک: زخم خوردن به کاچک اندر رزم / خوش تر از طعنهٴ عدو صد بار (عزیز مشتملی: لغت نامه: کاچک ).

گویش مازنی

/kaachek/ سکسکه - نفس نفس زدن ۳نفس آخر

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی کاچک از ریشه ی دو واژه ی کا و چک فارسی هست خود واژه ی کا از ریشه ی واژه ی ککا سانسکریت هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کاچککاچککاچککاچککاچککاچک

بپرس