کاچک. [ چ َ ] ( اِ ) تارک سر را گویند که فرق سر و میان سر باشد. ( برهان ) : زخم خوردن بکاچک اندر رزم خوشتر از طعنه عدو صدبار.عزیز مشتملی ( فرهنگ نظام ). || ( اِ مصغر ) مصغر کاچه که زنخ باشد. ( آنندراج ) : کاچک و ریشک و ثناخوانی کبرک و عجبک و سخندانی.سنائی ( از جهانگیری ).
فرق سر، تارک: زخم خوردن به کاچک اندر رزم / خوش تر از طعنهٴ عدو صد بار (عزیز مشتملی: لغت نامه: کاچک ).