کاونجک

لغت نامه دهخدا

کاونجک. [ وَ ج َ ] ( اِ ) خیار بادرنگی را گویند که سبز و تازه و بزرگ باشد. ( برهان ) :
شاعر که دید به قد کاونجک
بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک.
ابوالمؤید.
ای قامت تو بصورت کاونجک
هستی تو بچشم هر کسی بلکنجک.
شهید بلخی.
زینسان که... میخورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک.
منجیک.

فرهنگ فارسی

خیار بادرنگی را گویند که سبز و تازه و بزرگ باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس