لغت نامه دهخدا
- روانکاو ؛ کسی که از روی اصول علم روانشناسی درون اشخاص را مطالعه کند. رجوع به روانکاو شود.
- کنجکاو ؛ بسیار جستجو کننده. کسی که بدقت در امری بررسی کند. ریزبین. دقیق. رجوع به کلمه کنجکاو شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کنجکاو، روان کاو.
۳. (صفت ) (فیزیک ) =مقعر
* کاوکاو: [قدیمی] کاوش، جستجو، تفحص، تجسس: تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی: ۵۳۸ ).
مقدار پولی که هر یک از بازیکنان در هر دور از قمار می گذارند.
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:مقعر
wikijoo: کاو
مترادف ها
سوراخ، غار، غول، مغاره، کاو، مجوف کردن
کار، کاو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کاو=درزبان های ایرانی به معنای //کاوش وجستجو وکاویدن //می باشد .
کاو =آیینه ی مقعر ، نوعی آیینه .
کاو =درزبان لکی به معنای //رنگ آبی //است .
کاو =آیینه ی مقعر ، نوعی آیینه .
کاو =درزبان لکی به معنای //رنگ آبی //است .
آینه ی کوژ: آینه ی مُحدَّب.
آینه ی کاو: آینه ی مُقعَّر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
آینه ی کاو: آینه ی مُقعَّر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
کاو از مقعر و گود شده میاد
کاویدن. . . زمین را کندن و قعر و گود کرده برای یافتن چیزی
Cave=غار. . سوراخ
Cage=قفس
کجاوه=چیز قفس مانند روی شتر
Case=چیزی جعبه مانند همانند قفس
کاسه=ظرفی گود مانند
. . . .
کاویدن. . . زمین را کندن و قعر و گود کرده برای یافتن چیزی
Cave=غار. . سوراخ
Cage=قفس
کجاوه=چیز قفس مانند روی شتر
Case=چیزی جعبه مانند همانند قفس
کاسه=ظرفی گود مانند
. . . .
کسی کاو طریق تواضع رود
کند بر سریر شرف سلطنت
کند بر سریر شرف سلطنت
کاویدن به معنای کندن و جست و جو کردن و رسیدن به درون یا عمق چیزی است.
برای جست و جو باید کند و حفاری کرد.
فسیرو فی الارض یعنی در درون و اعماق زمین جست و جو و کاوش کنید.
برای جست و جو باید کند و حفاری کرد.
فسیرو فی الارض یعنی در درون و اعماق زمین جست و جو و کاوش کنید.
کاو در زبان لکی به معنی رنگ آبی و گاها متمایل به کبود گفته میشه
هرکسی کاو دور ماند اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
همریشه و هم معنای انگلیسی cave
هوالعلیم
کاو : مخففِ که او
کاو : تفحص ؛ تجسّس ؛ جستجو ؛ کاوُش؛. . . .
کاو : گود ؛ فرورفته ؛ تو خالی ؛مقعّر ؛ متضاد گوژ ؛ برآمده؛محدّب؛. . . .
کاو : مخففِ که او
کاو : تفحص ؛ تجسّس ؛ جستجو ؛ کاوُش؛. . . .
کاو : گود ؛ فرورفته ؛ تو خالی ؛مقعّر ؛ متضاد گوژ ؛ برآمده؛محدّب؛. . . .
جسور
متضاد: بزدل
متضاد: بزدل
مخففِ که او
پستو
مقعر
فرو رفته . مقعر
مقعر.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)