که در ره چنان دار کارش به برگ
که نبود نیازش به یک کاهبرگ.
اسدی.
بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم.
خاقانی.
|| گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند : ز پیریش لاله شده کاهبرگ
ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ.
اسدی.
|| نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند : مرا کآیم از کاهبرگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟
نظامی.