کاملا
/kAmelan/
مترادف کاملا: به کمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً
برابر پارسی: به درستی، بی گفتگو، بی چون و چرا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
کاملا ( به لهستانی: Kamela ) یک روستا در لهستان است که در گمینا سومونگنو واقع شده است. [ ۱] کاملاً ۲۷۲ نفر جمعیت دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: کاملا
مترادف ها
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه
کاملا، جامع، سرتاسری
بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس و لغزنده
کاملا، سرتاسری، شامل هر چیز یا هر کس
ساده، کاملا، اشکار، واضح، خیلی سهل
سرتاسر، کاملا، از توی، از اغاز تا انتها
تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم
تماما، کاملا، کلا
تماما، کاملا، کلا
کاملا، بکلی، جمعا، مطلقا
کاملا
کاملا
کاملا
عینا، یکسره، کاملا، بدرستی، بکلی، چنین است
یکسره، همگی، تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم، اجماعا، از همه جهت
واقعا، تماما، کاملا، بکلی
کاملا، یک راست
کاملا، تمام راه، تا دورترین نقطه
تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل
تماما، کاملا
سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا
سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع
اشکارا، کاملا، بی درنگ، یکجا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سراسر / سرتاسر
کامِلاً: یکسره، پاک، سراپا، سرتاپا؛ بی - کم - و - کاستی، بدونِ کمبود
پاک
پاکی ( تو لهجه بوشهری )
پاکی ( تو لهجه بوشهری )
بی کم وکاستی
بی کاستی
بی کاستی
مثلن در انگلیسی ( زبان همخانواده فارسی ) واژه کامپلت رو داریم که نشونه میده واژه کامل هند و اروپایی است نه سامی
مُکوار،
مُک = کامل، تمام
مُک = کامل، تمام
به کلی، به تمام
یکپارچه
نهمار=کاملا ، واقعا ، تماما
واژه کامل در پهلوی نیامده و این واژه عربی ست. سر خودمونو مگه میخوایم شیره بمالیم که برای هر واژه ای بهانه تراشی میکنید که بگید فارسیه؟
سراپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ) ( از: سر �َا� واسطه پا ) . سراپای. ( حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . همه و تمام. ( برهان ) . سرتاپا و همه و تمام. ( آنندراج ) . تمام از اول تا آخر. ( غیاث ) :
بزندانیان جامه ها داد نیز
... [مشاهده متن کامل]
سراپای و دینار و هرگونه چیز.
فردوسی.
چو دیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو.
فردوسی.
کمابیش ِ سخا دید آنکه او را دید در مجلس
سراپای ِ هنر دید آنکه او را دید در میدان.
فرخی.
همچون رطب اندام و چو روغَنْش سراپای
همچون شبه زلفکان و چون دنبه اَلَست.
عسجدی.
از بس که جرعه بر تن افسرده ٔ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند.
خاقانی.
جستم سراپای جهان شیب و فراز آسمان
گر هیچ اهلی در جهان دیدم مسلمان نیستم.
خاقانی.
ملک در سراپای آن جانور
بعبرت بسی دید و جنبید سر.
نظامی.
بدیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.
بزندانیان جامه ها داد نیز
... [مشاهده متن کامل]
سراپای و دینار و هرگونه چیز.
فردوسی.
چو دیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو.
فردوسی.
کمابیش ِ سخا دید آنکه او را دید در مجلس
سراپای ِ هنر دید آنکه او را دید در میدان.
فرخی.
همچون رطب اندام و چو روغَنْش سراپای
همچون شبه زلفکان و چون دنبه اَلَست.
عسجدی.
از بس که جرعه بر تن افسرده ٔ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند.
خاقانی.
جستم سراپای جهان شیب و فراز آسمان
گر هیچ اهلی در جهان دیدم مسلمان نیستم.
خاقانی.
ملک در سراپای آن جانور
بعبرت بسی دید و جنبید سر.
نظامی.
بدیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.
سرتاسر
پاک
نمونه: پاک عقلشو از دست داده
نمونه: پاک عقلشو از دست داده
انداداگ ( زبان پارتی ) جایگزین خوبی است
واژه ی کامل در لغتنامه ی پارسی پهلوی آمده است
تماماً، جملگی، کلاً، واقعاً ، همگی ، سرومندانه
همگی/ سراسر/ سرتاسر/ یکسر
سر تا پا
در بسیاری جاها �سر تا پا� را نیز می توان بکار برد؛ گرچه، کاربرد واژه ی �سراسر� که در بالا آمده را برتر می شمارم. با بدیده گرفتن مانش �کاملا�، واژه های �بدرستی�، � بی گفتگو� و �بی چون و چرا� نیز بسته به این یا آن باره، می توانندجایگزین �کاملا� شوند.
در بسیاری جاها �سر تا پا� را نیز می توان بکار برد؛ گرچه، کاربرد واژه ی �سراسر� که در بالا آمده را برتر می شمارم. با بدیده گرفتن مانش �کاملا�، واژه های �بدرستی�، � بی گفتگو� و �بی چون و چرا� نیز بسته به این یا آن باره، می توانندجایگزین �کاملا� شوند.
این واژه عربی است و پارسی آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است
الهه انرژی های جهان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)