کامل عقل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
انسان عاقل کسی ست که بتواند افسار قوای ادراکی فهم و عقل خودرا از زنجیر های اسارت بار تقلید های طوطی وار از معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی رها نماید و بداند که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
با آن امر خداوند متعال می باشد و نه امر شیطان یا اهریمن و بداند که ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر اند و آن دورا مثل یک نوسانگر دوقطبی در نظر داشته باشد که قطب های آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از قابلیت یا تبدیل متقابل بهمدیگر بر خوردار اند. عاقل کسی ست که بداند و بیدرا و هوشیار و آگاه باشد که پدیده مرگ دشمن و در مقابل زندگی نیست بلکه نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز پدیده تولد می باشد و تولد و مرگ را مانند یک دو قطبی نوسانگر در نظر داشته باشد که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند و نقش آن دو مثل زمینه و بذر قابل تعویض و جایگزینی می باشند. عاقل کسی ست که به جاودانه بودن زندگی خود واقف و آگاه باشد و آنهم نه از طریق باور به معارف دینی و فلسفی و عرفانی بلکه به کمک شناخت و دانش علمی و تفسیر صحیح و حقیقی تئوری های علمی. عاقل کسی ست که بداند چرخه طبیعی تولد و مرگ فقط در چارچوب زنجیره هوشمند مادی - روحی - روانی یعنی در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان و از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض مقدور و میّسر و امکان پذیر است و حقیقت دارد و نه از طریق باطل گردش حلول روان یا تناسخ و بداند که قبض یا جدایی روح و روان و جان و نفس مجرد یعنی من یا خود از کالبد به اصطلاح مادی مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و در این زمینه انرژی حسی و فکری و خیالی و وقت و عمر خودرا روی باور های دینی و معارف فلسفی و شهودات عرفانی تلف ننماید. انسان عاقل کسی ست که به این مرحله از بیداری و آگاهی و هوشیاری رسیده باشد که خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بی نهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی و شهودی و تجربی و چه محض و مجرد و غیبی و غیر تجربی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که کلیه موجودات غیر زنده نباتی و حیوانی و انسانی نیستی های هستی نما یا ظل و سایه یا ماسوی و یا غیر از خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر وی. آدم و حوای عاقل مردان و زنانی اند که بدانند که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. انسان عاقل کسی ست که بداند که تک تک افراد انسانی بدون هیچگونه استثناء و تبعیضی در پیشگاه بیکران خداوند متعال مانند نقاط ناچیز و بی بُعد هندسی بطور مطلق هم ارز و هم ارزش اند و هیچ فرد انسانی به اندازه سر یک سوزن خیاطی نسبت به انسان های دیگر از هیچگونه ارجحیت و برتری برخوردار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود و از لحاظ شفاعت و وساطت و میانجی گری کلیه افراد انسانی بطور کامل مستقل و بی نیاز از همدیگر بوده و هستند و خواهند بود. انسان عاقل کسی ست که بداند این دنیا توسط خداوند و از ابعاد فراوان و بیکران وی آفریده شده و نه از عدم یا نیستی و یا توسط اهریمن یا شیطان و لذا قدر این زندگی را بداند و در حد توان و امکان در جهت ارتقاء سطح زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی خود با هدف رسیدن به سعادت زندگی دنیوی ساعی و کوشا باشد و با تبلیغ و ترویج باور هایی از قبیل زهد و پارسایی و تخلیه نفس از رذایل و پرکردن آن از فضایل حسنه یا بطور کلی تزکیه و تهذیب نفس انرژی حسی و فکری و خیالی و وقت و عمر خود و پیروان خود را بیش از این تلف ننماید و بداند که انسان به کمک کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و خوب و زشت و بد دنیوی هرگز نمی تواند روی سعادت مبدئی و ازلی و ابدی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین کوچکترین اثر مثبت یا منفی بگذارد. انسان عاقل کسی ست که بداند و واقف و آگاه و بیدار و هوشیار باشد که از خارج یا از بیرون وارد این دنیا نشده است و هرگز هم این دنیا را ترک نخواهد کرد بلکه این دنیا سرای جاودانه وی می باشد هم فانی و هم باقی روی همدیگر و فانی فقط از لحاظ مراتب و درجات تکاملی و نه از لحاظ هستی یا وجود. و سر انجام آدم و حوای عاقل زنان و مردانی اند که بدانند که تنها دارای یک میل و سرنوشت جنسی نمی باشند بلکه پنج تا ؛ یکی اصلی و آشکار که ریشه خودرا روی پوسته صدف دهن بسته غریزه طبیعی جنسی و چهارتا فرعی و پنهانی که ریشه های خودرا در محتوای آن دارند و بر اساس این امیال و سرنوشت های جنسی پنجگانه بداند که تنها دارای یک من یا خود یا یک نفس مجرد نمی باشد بلکه ده تا مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه و آنهم به این معنا که در برترین حالت آفرینش ملکوتی یا آسمانی همین طبیعت و کیهان هرکدام از یک خانواده خودی و بنیادی ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و از زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و آنهم با هدف زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف ( هم هتروگن یا غیر همجنس و هم هموگن یا همجنس ) در قالب پنج زوج بنیادی و خودی در سرا های ملکوتی پنتاگونی شکل یا پنج ضلعی و در قیامت یعنی در پایان این راه و سفر بسیار طولانی بعد از وقوع آخرین مه بانگ دوباره در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی در همان سرا ها به ظهور و پیدایش خواهند رسید و دوباره زندگی های طولانی مدت بهشتی خودرا در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی از نو آغاز خواهند نمود بدون یک لحظه پیر شدن و بدون مرگ های انفرادی و هیچکدام از قبر بر انگیخته نخواهند گردید.