کامروا کردن


معنی انگلیسی:
gratify

لغت نامه دهخدا

کامروا کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بهره مند و برخوردار کردن. پیروز و چیره ساختن. رجوع به کامروا و کامروا شدن و کامروا گشتن شود.

فرهنگ فارسی

بهره مند و برخوردار کردن

پیشنهاد کاربران

کام کسی را راندن ؛ روا ساختن آرزوی وی. برآوردن کام او :
بدو گفت یزدانت گوید همی
که از من بخواه آنچه جوید همی
که ما قصه حاجتش خوانده ایم
هم اندر زمان کام وی رانده ایم.
؟

بپرس