کامرانی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زندگانی کردن با عیش و عشرت از روی میل و خواهش. ( ناظم الاطباء ) : هر آنکو به ما شادمانی کند ابر مردم او کامرانی کند.
فردوسی.
عالم که کامرانی وتن پروری کند او خویشتن گم است کرا رهبری کند.
سعدی.
طوطیان در شکرستان کامرانی میکنند وز تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس.
حافظ.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- امیال و آرزو های خود را تحقق بخشیدن کامیابی کردن . ۲ - عیاشی کردن خوشگذر انی کردن .