کامران کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیروز کردن. سعادتمند کردن. کامروا کردن. به آرزو رساندن : خسرو مشرق جلال الدین که کردذوالجلالش کامران مملکت.خاقانی.گفتم کیم دهان و لبت کامران کنندگفتا بچشم هر چه تو گویی چنان کنند.حافظ.