کام گشودن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) یا کام دل گشودن. مراد دل برآمدن. به مراد دل رسیدن : دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند.
حافظ ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) باز کردن دهان و پوزه : [ اژدها کام گشود و او را بکام خویش فرو برد .