کام راندن ؛ موافق میل و خواهش عیش کردن. ( ناظم الاطباء ) :
می آورد و رامشگران را بخواند [ کاوس ]
همه کامها با سیاوش براند.
فردوسی.
بر ایشان شما رانده باشید کام
بخورشید تابان برآورده نام.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
براند هر آن کام کاو را هواست
برین بیگنه جان ما پادشاست.
فردوسی.
وگر چین و ماچین بگیری رواست
برآن ران همه کام دل کت هواست.
فردوسی.
اینجهان مملکت راندن کام است و هوا
وان جهان جنت و دیدار خدای متعال.
فرخی.
جهان ، تو دار و جهانبان تو باش و فتح ، تو کن
ظفر، تو یاب و ولایت ، تو گیر وکام ، تو ران.
فرخی.
درو کام دل کس ز من به نراند
نماند بکس بر چو بر من نماند.
اسدی ( گرشاسبنامه ص 135 ) .
ز گیتی کام راندن با تو نیکوست
ترا خواهد دلم یا جفت یا دوست.
( ویس ورامین ) .
زاهد اندیشید که اگر کام دل براند رسوا گردد. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
با پریچهره کام دل میراند
بر خود افسون چشم بد می خواند.
نظامی.
درو پیچید و آنشب کام دل راند
بمصروعی بر افسون غلط خواند.
نظامی.
و رجوع به ماده کام راندن و کامرانی شود.