کام برداشتن

لغت نامه دهخدا

کام برداشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) کام برگرفتن. کام گرفتن. کام یافتن. کامروا گشتن. بمراد رسیدن :
برگرفت از لبش بزور و بزر
همه کامی که می توان برداشت.
اوحدی.
|| کام برداشتن و برگرفتن ، آن است که چون طفل متولد شود قابله بانگشت عسل کام او بردارد و زُقَّه در حلقش بریزد و بناگوش کردن نیز گویند. ( آنندراج ) :
برداشته آسمان ز خون کام مرا
کرده ست چنین بزرگ اندام مرا
خون خوردن من چنانکه در طفلی بود
پستان بدهن شیشه ٔحجام مرا.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چون کودک متولد شود قابله انگشت مالیده بعسل را بکام او زند و زقه در حلقش ریزد بنا گوش کردن : [ بر داشته آسمان ز خون کام مرا کر دست چنین بزرگ اندام مرا ] . [ خون خوردن من چنانکه در طفلی بود پستان بدهن شیش. حجام مرا ] . ( محمد سعید اشرف )

پیشنهاد کاربران

بپرس