کالونیسم فرقه ای از مسیحیت است که در فلسفه سیاسی خود به تئوکراسی اعتقاد دارد. موسس این فرقه ژان کالون در ژانویه 1509 در ایالت بلونی فرانسه متولد شد. وی در رشته حقوق و الهیات درس خواند و گرایشات پروتستانی داشت.
... [مشاهده متن کامل]
کالون در 1541 در ژنو اقامت گزید و در آنجا جمهوری دینی تأسیس کرد. سمت گیری های او در پذیرش آیین جدید باعث اخراج او از شهر شد. ولی در غیاب او ژنو دستخوش آشفتگی سیاسی و مذهبی شد. از این رو مردم بار دیگر او را به ژنو دعوت کردند. او معتقد بود درستکاران را خدا انتخاب می کند و کسی نمی تواند در این وضع تغییری بدهد. این اصل مورد سوء استفاده فراوان قرار گرفت. ژان کالون سرانجام در نهم دسامبر 1564 میلادی در 55 سالگی بر اثر مخالفت با کلیسا محکوم به مرگ و زنده در آتش سوزانده شد.
کلیسا و آیین های مقدس
انسان به علت جهالت و کاهلی خویش به کمک های بیرونی محتاج است تا بتواند ایمانی که به او هدیه شده است را استمرار ببخشد و تثبیت کند. بنابراین کالون اظهار می کند که خداوند منطبق با این ضعف و ناتوانی، کلیسا و دو آیین مقدسِ تعمید و عشای ربانی را ایجاد کرد. کلیسا ــ که کالون آن را به تبعیت از قدیس سیپریان«مادر» می نامد ــ نهادی است که از جانب خدا بنیان نهاده شده است و به همین دلیل [التزام به آن] ضروری است و نجاتی خارج از آن وجود ندارد: «. . . به دور از آغوش او [کلیسا] کسی نمی تواند به نجات یا بخششی برای گناهان امید داشته باشد».
کلیسا هم مرئی است و هم نامرئی: در جنبه مرئی آن، امت مسیحی قرار دارد؛ اما کلیسای نامرئی دربرگیرنده تمام برگزیدگان خداوند است و با عشای ربانی پارسایان و همچنین با بدن مسیح برابر است. از آنجا که کلیسای مرئیْ افراد رانده شده را نیز دربر دارد، گسترده تر از بدن مسیح است. البته این سخن به این نتیجه منتهی نمی شود که دو کلیسا وجود دارد؛ بلکه یک کلیسا با دو جنبه وجود دارد: کلیسا تا جایی که موضوع و متعلق ایمان است یا تا حدی که خدا آن را می بیند، نامرئی است و در جایی که موضوع و متعلق تجربه است و بر انسان ها ظاهر می شود، مرئی است.
همچنان که لوتر پیش از وی در اعتراف نامه آگسبورگ گفته بود، کالون نیز برای حکم کردن به وجود کلیسای حقیقی دو معیار عینی ارائه می دهد: «هرگاه دیدیم که کلام خداوند خالصانه وعظ و شنیده می شود و آیین های مقدس بر اساس سنت مسیح اجرا می شوند، بی هیچ شک کلیسای خداوند وجود دارد».
کالون آیین مقدس را چنین تعریف می کند: «نشانه ای بیرونی که خداوند به وسیله آن بر دل های ما مُهرِ وعده "اراده خوب خویش نسبت به ما" را می زند تا بدین وسیله ضعف ایمان ما را جبران کند؛ آیین مقدس شاهدی از فیض و رحمت الهی نسبت به ما است که با نشانه ای بیرونی و ظاهری تأیید شده است، به همراه تأیید متقابل پرهیزکاری ما نسبت به او». در نظر کالون، آیین های مقدس دربردارنده فیض و یا عطاکننده آن نیستند، بلکه آینه ای از حقیقتی هستند که نماد و سمبل آن می باشند. این حقیقت ــ که به وسیله مسیح وعده داده شده و اثرگذار شده است ــ همزمان با دریافت نمادهای زمینیِ آیین های مقدس اعطا می شود. بنابراین کالون در مورد آیین عشای ربانی می گوید: «با وجود این، اگر اکنون کسی بپرسد آیا نانْ بدن مسیح و شرابْ خون اوست؟ ما باید پاسخ بدهیم که نان و شراب علائم قابل رؤیتی هستند که خدای ما، عیسی مسیح، به وسیله آنها خون و بدن خویش را بین ما تقسیم می کند». کالون در ادامه می گوید: «آن حقیقتْ یک راز روحانی است که قابل رؤیت با چشم نیست و فهم بشر آن را درک نمی کند. بنابراین، به علت ضعف ما، به وسیله نشانه های مرئی نشان داده می شود. البته در چنین روشی این نشانه ها، تمثال و نشانه صرف نیستند؛ بلکه به حقیقت و جوهره و اساس خود می پیوندند. "
بنابراین، آثار آیین های مقدس به سبب وعده مسیح اعطا می شوند، به وسیله ایمان دریافت می شوند، فقط افراد برگزیده آنها را دریافت می کنند، و با نشانه های بیرونیْ آشکار و قطعی می شوند. این آثار موجب یکی شدن فرد با مسیح می شوند و فرد از مسیح تمام چیزهایی را که او با مرگ و رستاخیزش کسب کرده است دریافت می کند. این امتیازات و منافع چیستند؟ کالون می گوید: «تعمید به ما اثبات می کند که پاک و شسته شده ایم؛ شام عشای ربانی اثبات می کند که نجات یافته ایم». به طور خلاصه «. . . نجات، عدالت، تقدیس و حیات ابدی». ۳. تحولات تاریخی
بدون شک آیین کالونی به عنوان یک نظام اعتقادی نه تنها به ساختار یک نظام کلیسایی ( که معمولاً نظام پرسبیتری [مشایخی] خوانده می شود ) تبدیل شد، بلکه روش خاصی از زندگی را نیز به وجود آورد ــ دوره حکمرانی او بر شهر ژنو نمونه ای از این روش است. در روند این بسط، آیین کالونی دستخوش تغییر و تعدیل های ساختاری و عقیدتی قرار گرفت.
مناقشات الاهیاتی
اولین شکاف در نظم و انضباط الاهیات کالونی در هلند اتفاق افتاد. هلند پس از جنگ موفقیت آمیز ویلیام اهل اورانژ ( که در سال ۱۵۷۳ خود را کالونی اعلام کرد ) علیه فیلیپ دوم، یک پارچه کالونی شد؛ اما انضباط شدیدی که آیین کالونی مطالبه می کرد موجب عکس العمل شد. جانشین کالون، تئودور بزا، عقیده ای را که به سوپرالاپساریانیسم [برگزیدگی پیش از هبوط] شناخته می شود، به ایده تقدیر ازلی افزود؛ در این عقیده، مشیّتِ برگزیدگی پیش از سقوط انسان قرار دارد؛ به طوری که وضعیت سقوط کرده انسان جزئی از برنامه ازلی خداوند است. دیرک کورنهرت، الاهیدان هلندی، عقیده بزا را با ایده تقدیر مشروط یا اینفرالاپساریانیسم [برگزیدگی پس از هبوط] زیر سؤال برد. در این ایده، تقدیر الهی جانشین سقوط می شود و پس از آن قرار دارد؛ نه اینکه پیش از آن باشد یا آن را معین کند. از نظر کالونی های راست کیشِ معتقدِ هلند، این ایده که با نظر بزا متفاوت بود، بدعت آمیز تلقی می شد. آنان ژاکوب آرمینیوس ( هرماندسون ) ، که مدتی شاگرد بزا بود، را در سال ۱۵۸۹ دعوت کردند تا نظرات کورنهرت و اینفرالاپساریانی ها را رد و ابطال کند؛ اما آرمینی . . .