کالم


مترادف کالم: بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه

متضاد کالم: شوهردار

لغت نامه دهخدا

کالم. [ ل ُ / ل َ ] ( ص ) زنی را گویند که شوهرش مرده یا طلاق گرفته باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ). عوان. ثیب. بیوه :
پای تو از میانه رفت و زنت
ماند کالم که نیز نکند شوی.
منجیک ( از فرهنگ اسدی ص 339 ).
ای جنگی [ ختلی ؟ ] کالم شده بر دست براهیم
مر خواجه ات را خیز بریش اندر کم جوی [ کذا ].
منجیک ( از فرهنگ اسدی ص 339 ).
عروس مدح تو بکر آید از سراچه طبعم
نه همچو زان دگر شاعران عجوزه و کالم.
ابن یمین.
هرکجا ریدکی بود تکلم
هر کجا کالمی بود خصیم.
طیان.
|| ضد باکره یعنی زنی که بکارت او رفته باشد. ( غیاث ). زن شوی کرده. زنی که دوشیزگی او ربوده شده باشد. کالمه. ( آنندراج ). و رجوع به کالمه شود.

فرهنگ فارسی

کالمه:بیوه، زنی که شوهرش مرده، زنی که ازشوهرش طلاق گرفته باشد
( صفت اسم ) زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه : [ پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی ] .

فرهنگ معین

(لُ ) (ص . اِ. ) بیوه ، زن بیوه .

فرهنگ عمید

۱. بیوه، زن شوهرمرده.
۲. غیر دوشیزه.

گویش مازنی

/kaalem/ زمین کشت نشده & طویله

جدول کلمات

بیوه

پیشنهاد کاربران

بپرس