این من و این من که در این کالب است
هیچ مگو جنبش این قالب است.
نظامی ( از جهانگیری ).
کالب. [ ] ( اِخ ) یکی از مننترات هندوان قدیم مربوط به بنات النعش طبق «بشن پران ». ( تحقیق ماللهند ص 197 ).
کالب. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن برقا. وی بنی اسرائیل را بعد از چندان زحمت به مصر آورد و دیر مدت در میان ایشان رسالت کرد و به مصر درگذشت. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 50 ). کالب یکی از چهل و دو پیغمبری است که درتفاسیر و تواریخ نام آنان آمده است. و نیز رجوع به کالب بن یفنه شود. ( تاریخ گزیده ص 21 چ عکسی اروپا ).
کالب. [ ل ِ ] ( اِخ ) ( بمعنی زخم ) ابن یفنه فنرنی که یکی از جاسوسان دوازده گانه بود که موسی ایشان را به زمین کنعان فرستاد ( سفر اعداد 13:6 ). و از اشخاص مسن که در مصر متولد شده بودند جز کالب و یوشع کسی به زمین کنعان داخل نشد زیرا که ایشان خبر صحیح ازحالت آن مملکت آورده بودند در حالی که سایر رفقای آنها در تغییر و تبدیل خبر نهایت دقت و کوشش را نمودند و دلهای اسرائیلیان را گداخته به حدی که بر سنگسارکردن کالب و یوشع دامن به کمر استوار کردند لکن خداوند قادرالقهار بتوسط عصای تنبیه بلیه تأدیب فرمود و دیگر جاسوسان را نیز هلاک ساخت. ( سفر اعداد 13: و 14: ) و چون مدت چهل و پنجسال بر این برآمد در حالتی که کالب و یوشع بزمین مقدس درآمدند و اراضی را در میان اسباط تقسیم نموده کالب که در این وقت هشتاد و پنج سال از عمرش گذشته بود درخواست نمود که حصه و بهره ٔاو را در میان قریه اربع که قلعه عناقیان بود قرار دهند درخواست وی به اجابت پیوسته بر عناقیان بتاخت و قریه اربع را متصرف گردید؛ از آن رو به قریه سفر که همان دیر است رو آورده و اعلام کرد که هر کس آنجا را مفتوح سازد دخت خود عکسه را به وی خواهم داد بنابراین عتنیئیل شهر را مفتوح ساخته بدان فیض نائل گشت. ( یوشع 15،13-17 ) و املاک وی به کالب مسمی گردید. ( قاموس کتاب مقدس ). و نیز رجوع به کالب بن برقا شود.