کافورسار

لغت نامه دهخدا

کافورسار. ( ص مرکب ) کافوررنگ :
این چه حدیث است کز اینگونه شد
عارض مشکینم کافورسار.
مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه موی سرش سپید باشد . ۲ - سفید رنگ سپید : [ این چه حدیث است کز این گونه شد عارض مشکینم کافور سار ] . ( مسعود سعد )
برنگ کافور

فرهنگ عمید

۱. آن که موی سرش سفید باشد.
۲. سفیدرنگ.

پیشنهاد کاربران

بپرس