کافل

لغت نامه دهخدا

کافل. [ ف ِ ] ( ع ص ) عائل. پذیرفتار. پذیرنده. پذیرنده تعهد و تیمار کسی و آنکه چیزی نخورد و پیاپی روزه دارد و روزه ها را بهم متصل سازد و آنکه با خودپیمان بندد که در روزه سخن نگوید و حرفی بر زبان نیاورد. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پذیرنده، پذیرنده تعهدکسی، پذیرفتار، ضامن
( اسم ) پذیر ند. تعهد و تیمار کسی پذیرفتار ضامن .

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ضامن .

فرهنگ عمید

پذیرنده، پذیرندۀ تعهد کسی، پذرفتار، ضامن.

پیشنهاد کاربران

بپرس