همی بست از گرد تک چشم مهر
همی کافت از شیهه گوش سپهر.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
کفتن. کافتیدن. غاچ دادن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کندن : گرد اردوی خود خندق کافتند. ( تاریخ شاهی احمد یادگار ص 138 ).شنیدم که روزی زمینی بکافت
عظام زنخدان پوسیده یافت.
سعدی.
|| کاویدن. جستجو کردن. تجسس و تفحص نمودن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بحث. ( نصاب ). || تفتیش. ( نصاب ). لیکن میان شکافتن و کاویدن فرقی هست زیرا شکافتن بریدنی باشدبدرازی و کاویدن عمق پیدا کردن است در زمین. ( برهان ) ( آنندراج ). || سوراخ کردن. ( ناظم الاطباء ) : سپاه آن صدفها همی کافتند
به خروار در و گهر یافتند.
( گرشاسب نامه ).
- موی کافتن ؛ مجازاً به غور مطلبی رسیدن.نیک دقت کردن : که او در سخن موی کافد همی
به تاریکی اندر شکافد همی.
فردوسی.