کاعب

لغت نامه دهخدا

کاعب. [ع ِ ] ( ع ص ) ج ، کواعب. زن نارپستان. ( مهذب الاسماء ). زنی پستان برآمده. دختر نارپستان و پستان برآمده. || ثدی کاعب ؛ پستان ِ برآمده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نار پستان و پستان بر آمده .

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِمص . ) نار پستان و پستان برآمده .

پیشنهاد کاربران

کاعب در اصل از ماده کعب به معنی برآمدگی پشت پا است ، سپس به هر نوع بلندی و برآمدگی اطلاق شده . و اگر به مکعب نیز مکعب گفته می شود به خاطر آن است که از چهار طرف دارای برآمدگی است و اینکه به زنانی که تازه
...
[مشاهده متن کامل]
سینه آنها برجستگی پیدا کرده کاعب ( جمع آن کواعب ) گفته می شود نیز به همین جهت است . تفسیر نمونه ج : 5 ص : 92

بپرس