کاظم اقا
لغت نامه دهخدا
- امثال :
کاظم آقا را کوظِم آقا خواندن ( خُنْدَن )؛ چیزها را خلط کردن. ( امثال و حکم دهخدا ).
کاظم آقا. [ ظِ ] ( اِخ ) ( میرپنج... ) از صاحبمنصبان بریگاد قزاق در دوره مبارزه محمدعلیشاه با مشروطه خواهان. در تاریخ مشروطه ایران آمده است : چون عین الدوله با فشار محمدعلی میرزا التیماتوم به تبریز داد و سپس روز سوم مهر بجنگ برخاسته کاری از پیش نبرد، محمدعلی میرزا از عین الدوله نومید گردیده از آنجا که پشت گرمیش به بریگاد قزاق میبود و آنان را در همه جا گره گشا می پنداشت چهارصد تن قزاق رابا شش دستگاه توپ به فرمانداری میرپنجه کاظم آقا ( برادر قاسم آقا و علی آقا ) روانه آذربایجان گردانید. اینان روز بیستم مهر ( همان روزی که در تبریز بادوچی آخرین جنگ می رفت ) با شکوهی از تهران راه افتادند و در هنگام بیرون آمدن ، لیاخوف گفتاری به آنان راند، در این زمینه که او چون دیده شاه از پیش آمد تبریز سخت اندوهناک است بگردن گرفته که گرفتاری تبریز را از میان بردارد و چون سیاست ، جلوگیر رفتن خود اوست این دسته را می فرستد که با دلیریهای همیشگی خود به کار پیشرفت دهند و این گفتار او بود که به روزنامه های انگلیسی افتاد و تا چندی سخنانی درباره آن می رفت... ( تاریخ مشروطه ایران نوشته احمد کسروی چ 4 صص 813 - 815 ).در لشکر عین الدوله میرپنجه کاظم آقا از سرش تیر خورده همان دم جان سپرد و جنازه او را به تهران بازگردانیدند. ( ایضاً تاریخ مشروطه ایران چ چهارم ص 815 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید